درسش اصلن خوب نبود. افتضاح بود در واقع. یادمه که فکر میکردم کودنه و هیچ استعدادی نداره. هیچ استعداد دیگه ای هم ندیده بودم توش، توی فوتبال هم این پاش به اون پاش میگفت گوه نخور و توی یارکشی سر نخواستنش دعوا بود.
معلما هم تحقیرش میکردن!
به هرحال.
امروز که دیدمش منبع اعتماد به نفس بود و تبدیل شده بود به یه عکاس توانا و گرافیست خوش ذوق.
جوری که دلم میخواد بیشتر ببینمش و ازش چیز یاد بگیرم.
در عجبم که با اون اعتماد به نفس خاکشیر شده چجوری تونسته باز خودشو جمع کنه و استعدادشو بفهمه و خودشو جایی بذاره که بهش تعلق داره!
میدونی؟
انگار هیچکس بی استعداد و احمق نیست.
هیچوقت نمیتونیم به ماهی بگیم احمق، به خاطر اینکه نمیتونه از درخت بره بالا!
حرف های کهنه، در مقدمه ی سفرِ نو!
هم ,اون ,استعداد ,توی ,خودشو ,پاش ,اعتماد به ,به نفس ,یاد بگیرم ,بگیرم در ,در عجبم
درباره این سایت